عنـوان قانون شامل: باشد. و عنوان یا متن قانون شامل: باشد. و موضوعات آن شامل: باشد. بازه زمانی تصویب از تاریـخ: تا تاریـخ: تنظیم گردد.
  • شماره انتشار در روزنامه رسمی :17545
  • تاریخ انتشار در روزنامه رسمی :1384/3/4
  • یادداشت: پرونده وحدت رويه رديف: 83/36 هيأت عمومي
دادنامه‌‌ شماره 674 هيئت عمومي ديوان عالي كشور مورخ 1384/1/30

قانون اصلاحي قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب با توجه به اعتبار قضيه محكوم بها موضوع حصر را مد نظر داشته و نه تفسير موسع را و مطلقاً زير مجموعه رئيس حوزه قضائي نمي باشد.

بسمه تعالي
محضر مبارك حضرت آيت‎‎الله مفيد دامت بركاته
رياست محترم هيأت عمومي ديوان عالي كشور
با سلام و تحيت؛
به استحضار مي‎رساند: قائم مقام رئيس كل دادگستري استان گلستان با ارسال نامه شماره 2202/2/د مورخ1383/3/12 نسبت به آراي شماره 1106/5 ـ 1382/7/27 صادره از شعبه پنجم تشخيص و شماره 688/7ـ 1383/2/27 صادره از شعبه هفتم تشخيص كه در موضوع واحدي به‎گونه متفاوت صادرگرديده، از دادستان محترم كل كشور تقاضاي تعيين تكليف و طرح در هيأت عمومي ديوان عالي كشور را نموده است. از آنجا كه پس از بررسي، موضوع قابل طرح در هيأت عمومي محترم ديوان‎عالي كشور تشخيص داده شد، ابتدا خلاصه‎اي از جريان پرونده‎هاي موردنظر را منعكس سپس اظهارنظر مي‎نمايد.
1ـ در پرونده تجديدنظر كلاسه 82/1299/5 آقاي ق ـ طاهري به اتهام كلاهبرداري و خيانت در امانت به موجب دادنامه 206ـ 78 توسط شعبه هفتم دادگاه عمومي گرگان به يك سال و شش ماه حبس و رد مال به صاحبش محكوم گرديده و با تجديدنظرخواهي محكوم عليه پرونده در شعبه پنجم دادگاه تجديدنظر استان گلستان مطرح و به دلايل مذكور در دادنامه شماره 455ـ 1380/5/1 مجازاتهاي تعيين شده در حكم بدوي را تبديل و به خاطر گذشت شكات در مورد رد مال ضمن نقض حكم بدوي قرار موقوفي تعقيب صادر نموده است لكن اجراي احكام طي شرحي به معاون قضائي دادگستري گرگان به علت اينكه شاكي اعلام كرده: اولاً ـ من رضايت نداده‎ام. ثانياً ـ اصل مال مسترد نشده است و ديه هم پرداخت نگرديده به حكم دادگاه تجديدنظر اعتراض و معاون قضائي دادگستري به علت مغايرت حكم با موازين شرعي و قانوني از ديوان عالي كشور تقاضاي نقض حكم را نموده است و پرونده در شعبه پنجم تشخيص مطرح و شعبه مذكور طي دادنامه شماره 1106/5 مورخ 1382/7/27 بدين شرح انشاء رأي نموده است:
... قطع نظر از صحت و سقم قضيه اشتباه و اينكه آيا كلاهبرداري صورت گرفته يا نه؟ چون اعلام‎كننده اشتباه معاون قضائي و قاضي اجراي احكام دادگستري گرگان مي‎باشند و در قانون فقط حق اعلام اشتباه براي دادستان مربوطه و يا رئيس حوزه قضائي در جائي كه دادسرا تشكيل نشده مي‎باشد، عليهذا با وصف مذكور پرونده قابليت طرح در شعبه را ندارد و به استناد ذيل ماده 18 اصلاحي قرار رد صادر مي‎شود. قرار قطعي است.
2 ـ در پرونده تجديدنظر كلاسه 83/382 ـ 7 دو نفر به نامهاي ايمان و فاطمه به اتهام رابطه نامشروع به موجب دادنامه‎هاي شماره 770 مورخ 1382/6/24 صادره از شعب نهم و 1370 مورخ 1382/9/27 و 5 مورخ 1383/1/9 صادره از شعبه هجدهم دادگاه عمومي گرگان به تحمل شلاق محكوم شده‎اند و معاون قضائي رئيس كل دادگستري استان گلستان به دليل اينكه موضوع داراي اعتبار امر مختومه بوده و مورد حكم قرارگرفته و حكم صـادره مبني بر اشتبـاه مي‎باشد، تقـاضـاي نقض حكم را از ديوان عالي كشـور نموده است. پرونده به شعبه هفتم تشخيص ارجاع و شعبه مذكور طي دادنامه شماره 688/7 مورخ 1383/2/27 بدين شرح انشاء رأي نموده است:
... نظر به اينكه آقاي ايمان به‎اتهام برقراري رابطة نامشروع بموجب رأي شماره 770 محكوم به تحمل شلاق گرديده، محكوميت وي طي رأي شماره 1370 به همان اتهام خلاف موازين قانوني (اصل اعتبار امر مختومه) مي‎باشد، عليهذا با اختيارات حاصله از تبصره2 ماده 18 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب رأي مؤخرالصدور نقض و بلااثر اعلام مي‎گردد.
همانگونه كه ملاحظه مي‎فرماييد از دو شعبه تشخيص ديوان عالي كشور در موضوع واحدي دو رأي متفاوت صادر شده به نحوي كه شعبه پنجم تقاضاي معاون قضائي رئيس كل دادگستري را مبني‌ بر اشتباه بودن حكم دادگاه به دليل اينكه در قانون تصريح به اين مقام نشده و فقط حق اعلام اشتباه براي دادستان و يا رئيس حوزة قضائي در جائي كه دادسرا تشكيل نشده است مي‎باشد، رد كرده و شعبه هفتم تقاضاي معاون قضائي رئيس كل دادگستري را مبني بر اشتبـاه بـودن حكـم دادگاه پذيرفته و رأي صـادره را نقض نموده است. بدين ترتيب از دو شعبه تشخيص ديوان عالي كشور آراي متفاوتي در موضوع واحدي اصدار يافته است.
لذا در اجراي ماده270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري تقاضاي طرح موضوع در هيأت عمومي ديوان عالي كشور را جهت ايجاد رأي وحدت رويه دارد.
به تاريخ روز سه‎شنبه1384/1/30 جلسه وحدت رويه قضائي هيأت عمومي ديوان عالي كشور، به رياست حضرت آيت‎الله مفيد رئيس ديوانعالي كشور، و با حضور حضرت آيت‎الله درّي نجف‎آبادي دادستان محترم كل كشور و جنابان آقايان رؤسا و مستشاران و اعضاء معاون شعب حقوقي و كيفري ديوانعالي كشور، تشكيل گرديد.
پس از طرح موضوع و قرائت گزارش و بررسي اوراق پرونده مبني بر: «.... احتراماً: درخصوص پرونده وحدت رويه رديف83/36 موضوع اختلاف نظر بين شعب محترم پنجم و هفتم تشخيص ديوان عالي كشور در پذيرش يا عدم پذيرش اعلام اشتباه در احكام دادگاهها ازطرف معاون قضائي رئيس دادگستري با توجه به اينكه با انحلال دادسراها و حذف آن از سازمان قضائي كشور، وظايف دادسرا عموماً به رئيس حوزه قضائي و در موارد خاص به محاكم واگذار شده بود و با تشكيل و استقرار دادسرا در كليه حوزه قضائي استانها و شهـرستانها وظايـف دادسراها و دادستانها به دادستان عمومي و انقلاب حوزه قضائي هر شهرستان اعاده گرديده است.
بدين جهت با عنايت به قسمت اخير ماده 18 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاه عمومي و انقلاب مـوضوع در ارتباط با دادستان و معاون وي هم قابل تحقق است لذا با لحـاظ همين مراتب نظريه حضرت آيت‎الله درّي‎نجف‎آبادي، دادستان محترم كل كشور، به شرح ذيل اظهار مي‎گردد:
1ـ طبق اصول كلي و موازين شرعي تكاليف و اختيارات مقامات رسمي از جمله مقامات قضايي شخصي بوده و بطور كلي و اساسي قابل تفويض به غير نمي‎باشد مگر به حكم قانون. درصورت تفويض كلي اختيارات اساسي مشاراليهم مستنكف از انجام وظيفه و مستـعفي از خـدمت خواهـندبود. ليكـن بنابر مقتضيات اداري، تراكم و تخصصي‎بودن امور اداري، عذر شخصي تفويض برخي از وظايف و اختيارات به غير ضرورت دارد ولي لازمـه ايـن امـر، تصـريح قانـون، شـرح وظايف سـازماني، اراده مقـامات صلاحيـت‎دار و يا تشخيص شخصي در حدود جواز قانوني است كه معمولاً به صورت تكليف قانوني، كفالت سازماني، تصميم اداري و فردي محقق مي‎گردد. و به عبارت ديگر در اموري كه براي تصدي آن انتخاب يا انتصاب اشخاص ضرورت دارد چون لازمه اين اقدام احراز شرايطي چند است لذا شخصي منتصب و منتخب مجاز به تفويض اختيار خود به اشخاص غير نبوده و تفويض آن مستلزم نص و تصريح مي‎باشد در مانحن فيه اختيارات دادستان به شرح ذيل ماده 18 قائم به شخص دادستان بوده كه غير اختيارات سازماني دادسرا است و درنتيجه قابل تصدي توسط غير دادستان نمي‎باشد در حاليكه اختيارات دادسرا به لحاظ وحدت اجزاي آن قابل تصدي توسط غير از جمله معاون و داديار خواهد بود. و در هر صورت مسئوليت با دادستان است نه بالعكس.
2ـ جواز مصرّح در ماده18 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب براي درخواست احكام قطعيت يافته خلاف اصل و قاعده اعتبار امر مختوم بها و امر قضاوت ‎شده، است و محدود به موارد نادر و جهات خاص و منحصر به محكوم عليه و دادستان و در صورت عدم استقرار دادسرا رئيس حوزه قضائي مي‎باشد و تسري اختيار آنها به اشخاص غير بدون نص صريح فاقد جواز خواهدبود. بدين جهت و با توجه به اينكه در موارد ترديد در ابتناي امر بر اصل يا استثناء بر آن، رافع تكليف فقط انجام وظيفه و اكتفاء به قدر متيقن است كه در مورد بحث به لحاظ وجود صراحت در بيان مقنن و دلالت لفظ، قدر متيقن شخص دادستان بوده و لاغير.
بدين جهت رأي شعبه محترم پنجم تشخيص ديوان عالي كشور كه با لحاظ اين مراتب و اظهارنظر بر انحصار حق تجديدنظر خواهي از احكام به لحاظ اعلام اشتباه و خلاف بيّن شرع يا قانون براي دادستان و در برخي موارد رئيس حوزه قضائي و عدم قابليت تسري به اشخاص ديگر از جمله معاونين قضايي آنها صادر گرديده منطبق با موازين تشخيص و مورد تأييد است.» مشاوره نموده و به اتفاق آراء بدين شرح رأي داده‎اند.
رديف: 83/36 هيأت عمومي
رأي شماره: 674 ـ 1384/1/30