-
شماره انتشار در روزنامه رسمی :17595
-
تاریخ انتشار در روزنامه رسمی :4/5/1384
دادنامه
شماره 115 - 114
هيئت عمومي ديوان عدالت اداري
مورخ 1384/3/22
-
شماره هـ/82/642 و 81/322 1384/4/22
تاريخ: 1384/3/22 شماره دادنامه: 114 ـ 115
كلاسه پرونده: 81/322، 82/642
مرجع رسيدگي: هيأت عمومي ديوان عدالت اداري.
شاكي: 1ـ خانم فاطمه مجابي 2ـ حزب مردم ساوه.
موضوع شكايت و خواسته: ابطال موادي از آييننامه اجرائي قانون مطبوعات.
مقدمه: الف ـ خانـم فاطمه مجـابي در دادخواسـت تقديمي اعلام داشته است، 1ـ تبصره 2 ماده يك آييننامه « نسخه ديجيتال نشريات چاپي داراي مجوز نياز به اخذ مجوز جداگانه ندارد.» خلاف تبصره 3 ماده يك الحاقي 1379/1/3 قانون مطبوعات است، چرا كه در اين تبصره نشريات الكترونيكي، مشمول مواد قانون مطبوعات از جمله اخذ مجوز است در حالي كه در تبصره 2 ماده يك آييننامه موصوف، نسخه ديجيتال نشريات چاپي از گرفتن مجوز معاف شده است. 2ـ در ماده 2 آييننامه « در نامگذاري نشريه بايد از كلماتي استفاده شود كه با نشريات موجود و يا نشرياتي كه به طور موقت يا دايم تعطيل شدهاند اشتباه نشود و موجب تداعي نام آنها نباشد. همچنين نام نشريه نبايد از كلمات نامأنوس باشد و يا ايجاد شبهه وابستگي به سازمانهاي دولتي بنمايد. در صورت بروز هرگونه اختلاف مرجع تشخيص وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي خواهد بود.» مرجع تشخيص تخلفات در محدوده اين ماده را وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دانسته در حالي كه در ماده 33 اصلاحي قانون مطبوعات، رسيدگي به همه اين امور در صلاحيت مرجع قضائي نهاده شده، لذا قيد مندرج در بخش اخير ماده 2 آييننامه كه نافي صلاحيت محكمه است بر خلاف قانون ميباشد. 3ـ در تبصره يك ماده 9 آييننامه « درج شايعات به نحوي كه اصل مطلب كذب باشد و به قصد تشويش اذهان عمومي صورت گرفته باشد ممنوع است.» با بند 11 ماده 6 قانون مطبوعات منافات دارد. زيرا مبادرت به تفسير و توسعه و تضييق اين بند قانوني در مورد شايعه و درج آن كرده كه خروج از حدود آييننامه نويسي است. 4ـ تبصره 2 ماده 9 آييننامه « نقدهاي علمي از شمول بند 12 الحاقي ماده 6 قانون مطبوعات مستثني است.» بر خلاف بند 12 ماده 6 قانون مطبوعات است چرا كه مبادرت به تقييد و نيز تفسير قانون كه در صلاحيت محاكم و مجلس شوراي اسلامي است نموده است. 5ـ ماده 10 آييننامه « تغيير نام، روش و ترتيب انتشار نشريه بدون اطلاع و تصويب هيأت نظارت بر مطبوعات ممنوع ميباشد. تغيير در ساير موارد با تاييد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بلامانع است.» بر خلاف قانون مطبوعات است چرا كه با قيد (تغيير در ساير موارد) كه مبهم ميباشد اختيارات هيأت نظارت را محدود كرده است. 6 ـ تبصره ماده 10 آييننامه « هـيأت نظارت بر مطبوعات حداكثر ظرف 3 ماه به تقاضاي تغيير وضعيت رسيدگي و اعلام نظر ميكند در صورت انقضاي مهلت مقرر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موظف است درخواستهاي مزبور را بررسي و مراتب تاييد يا رد تقاضا را به نشريه اعلام نمايد. تبديل ترتيب انتشار روزنامه از مفاد اين تبصره مستثني است.» بر خلاف ماده 13 قانون مطبوعات است. زيرا در قانون ياد شده به وزارت فرهنگ و ارشاد اين اجازه داده نشده است تا پس از گذشت 3 ماه راساً بـه درخواست متقاضي رسيدگي كند و مجوز بدهد. 7ـ ماده 11 آييننامه « نشريه اجارهاي به نشريهاي اطلاق ميشـود كـه صاحب امتيـاز و مدير مسـئول آن به مـوجب اجـاره نامهاي اختيارات قانوني خود را در قبال دريافت وجه به فرد يا مؤسسهاي واگذار مينمايد.» مبادرت به تفسير قانون كرده كه از صلاحيت وي خارج و در صلاحيت محكمه و مجلس شوراي اسلامي است. 8ـ تبصره ماده 14 آييننامه « منظور از گروههاي غيرقانوني، گروههايي هستند كه از طريق وزارت كشور رسماً غيرقانوني اعلام شده باشند» با تبصره 8 ماده 9 قانون مطبوعات مخالفت دارد. زيرا در اين تبصره قانوني، چنين تفسيري از گروههاي غيرقانوني به عمل نيامده و اين موضوع و تفسير آن در صلاحيت دادگاه صالح و قانون مصوب مجلس است و نيز آييننامه حق تفسير قانون را ندارد. 9ـ تبصره 2 ماده 24 آييننامه « توزيع نشريه خارج از محدوده جغرافيائي شخص حقوقي (صاحب امتياز) بلا مانع است.» بر خلاف بند 2 بخش ب ماده9 قانون مطبوعات است كه صراحتاً محدوده جغرافيائي نشريات متعلق به اشخاص حقوقي و عدم خروج آنها از اين محدوده را معين كرده است. 10ـ ماده 33 آييننامه «فعاليت مطبوعاتي مندرج در تبصره 8 الحاقي ماده 9 قانون مطبوعات مصـوب 1379 شامل فعاليتهـاي تحريري خواهد بود كه جنبه استمرار داشته و در مقابل آن حقالزحمه ثابت دريافت شود.» برخلاف تبصره 8 الحاقي ماده 9 قانون مطبوعات است و مبادرت به تضييق و توسعه قانون و تفسير آن پرداخت كه خارج از صلاحيت آييننامه است. 11ـ ماده 34 آييننامه «در كليه مواردي كه هيأت نظارت بر مطبوعات، اختيار توقيف موقت يا لغو پروانه نشريات را دارد، بايد قبل از هرگونه اتخاذ تصميم موارد تخلف را كتباً به مدير مسئول نشريه با قيد حداقل يك هفته مهلت پاسخگوئي ابلاغ نمايد.» بر خلاف موارد مربوط به اختيارات هيأت نظارت مندرج در ماده 10 قانون مطبوعات است چرا كه مبادرت به تضييق دايره اختيار وي در توقيف و لغو پروانه از حيث موظف نمودن هيأت به رعايت تشريفاتي كه خارج از محدوده قانون ميباشد نموده است. 12ـ ماده 35 و تبصره آن «جلسات شور و اتخاذ تصميم هيأت منصفه، بدون حضور رئيس دادگاه برگزار خواهد شد. تبصره ـ در صورتي كه بنا به تصميم اكثريت اعضاي هيأت منصفه حضـور رئيـس دادگـاه براي رسيـدگي برخـي از مـوارد ضـروري باشـد رئيـس دادگاه صـرفاً براي همان موضوع در جلسه حاضر خواهد شد.» بر خلاف مفاد ماده 43 قانون مطبوعات است. زيرا مبادرت به تعيين تكليف براي قاضي و نحوه دادرسي نموده كه خروج از حوزه آييننامه نويسي است. لذا از محضر هيأت عمومي ديوان عدالت اداري تقاضاي رسيدگي و حسب مورد ابطـال موارد ياد شده را دارد. معـاون دفتر امـور حقوقي دولت در پاسـخ به شكايت مذكـور مبـادرت به ارسال تصوير نامه شماره 535/102 مورخ 1382/3/5 و نظريه تفصيلي شماره 1153/12 مورخ 1382/2/23 معاون امور مطبوعاتي و تبليغاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نموده است. در نامه اخير آمده، در پاسخ به موارد ادعايي شاكي (به ترتيب در دادخواست) توضيحات زير ارائه ميشود: 1ـ در تبصره 2 ماده يك آييننامه فوقالذكر نسخه الكترونيك از اخذ مجوز معاف نشده است، زيرا نشريات چاپي و مكتوب قبلاً از هيأت نظارت بر مطبوعات مجوز گرفتهاند و لذا اخذ مجوز مجدد براي همان نشريـه تحصيل حاصل و بدون دليل و بيمعني است. 2ـ در ماده 2 آييننامه اجرائي به هيچ وجه نفي صلاحيت دادگاه نشده است، بلكه صلاحيت عـام دادگاه در تمام امور بـه عنوان يك اصـل پذيرفته شده است. ليكن در اين مـاده بـه لحاظ حرفهاي و به دليل تعيين يك مرجع اداري براي پيشبرد سريع كار و پاسخدهي به مراجعين، يك مرجع اداري تعيين شده است. در اين جا صلاحيت وزارت ارشاد يك صلاحيت اداري است. در حالي كه صلاحيت دادگاه يك صلاحيت قضايي است. يعني وزارت ارشاد به عنوان يك واحد اجرائي فقط اعلام نظر ميكند و نه رسيدگي قضائي و مسلماً نظر ارشاد مانند نظر هر كارشناسي براي دادگاهها الزامآور نيست. لذا در اين ماده نه صراحتاً و نه ضمناً نفي صلاحيت دادگاه نشده است. 3ـ هيچ مغايرتي بند 11 ماده 6 قانون مطبوعات با تبصره يك ماده 9 آييننامه اجرائي ندارد. زيرا شأن و فلسفه وجودي آييننامه اجرائي تشريح مواد مبهم قانون است تا ابهامات قانون در حدود قانون و مقام اجرا را روشن كند. هدف از تدوين تبصـره يك ماده 9 تعريف و تشخيص مرز تحـريف و مطـالب خلاف واقـع در مطالبي كه به آن به صورت كلي شايعه گفته ميشود، ميباشد. 4ـ تبصره 2 ماده 9 آييننامه كاملاً مطابق با قانون است. زيرا اولاً در خود قانون مطبوعات يكي از وظايف اصلي مطبوعات انتقاد سازنده ذكر شده است و تفكيك اين مطلب نيز ضروري است كه نفي با نقد متفاوت است. تبصـره 2 ماده 9 آييننامه به نقدهاي علمي اشاره ميكند. در حالي كه بند 12 ماده 6 قانون مطبوعات به معناي نفي است. لذا موضوع نقد علمي از بند 12 ماده 6 قانون مطبوعات خروج موضوعي دارد. ضمن اينكه بايد در نظر داشت كه طبق اصول و قواعد حقوقي، اصل، حقوق است و حدود و محدوديت استثناء است و بنابراين طبق اصل مطبوعات هميشه حق انتقاد سازنده دارنـد. 5ـ وظايـف هـيأت نظـارت در قانون مشخص بوده و طبق قواعد مسلم حقوقي، نميتوان بيش از وظايف مشخص شده در قانون، وظايفي بر آن تحميل كرد. لذا مواردي اضافه بر مواد ذكر شده در قانون، كه جزء موارد اجرائي محسوب است و به ويژه با توجه به ماده 45 قانون مطبوعات به عهده وزارت ارشاد ميباشد و لذا اين تبصره موجب تحديد اختيارات هيأت نظارت نميباشد. 6 ـ در ماده 10 آييننامه اجـرائـي قانون مطبـوعـات بحث دادن مجـوز مطـرح نيست. بلكـه رسيـدگـي به تقاضاي تغيير وضعيت نشريه مطرح است كه مسلماً چنين نشريهاي قبلاً مجوز لازم را از هيأت نظـارت اخذ كرده است. اشـاره به اين نكته نيز ضـروري است كه وقتي در قانون به هيأت نظارت مهلت سه ماه جهت پاسخ به متقاضي جهت دريافت مجوز داده شده است، به طريق اولي نبايد پاسخ دهي به تغيير وضعيت يك نشريه بيش از سه ماه طول بكشد. اين تبصره بنا به وحدت ملاك از ماده فوقالذكر به هيأت نظارت مهلت سه ماهه جهت تغيير وضعيت يك نشريه داده است و اين ماده نيز اساساً مغايرتي با قانون ندارد. 7ـ ماده 11 آييننامه اجرائي فقط واژه (اجاره) كه در تبصره 3 ماده 8 قانون مطبوعات داراي ابهام بوده است را شرح و توضيح داده است و از آن رفع ابهام كرده است. شاكيه نگفته است كه تفسير مذكور در ماده 11 آييننامه مغاير با كدام يك از مواد قانون مطبوعات و يا حتي قانون اساسي است. لذا با توجه به اينكه واژه اجاره مطلق بوده و كليت ماده را داراي ابهام مينموده است، توضيح لازم در اين مورد بيان شده است. 8 ـ تبصره ماده 14 آييننامه اجرائي علاوه بر اينكه هيچ مغايرتي با قانون مطبوعات ندارد، بلكه دقيقاً در چارچوب قانون تنظيم شده است. زيرا مطابق قانون احزاب، مرجع صالح بـراي صدور مجوز براي احزاب و تشخيص قانوني بـودن گروههاي سياسي، وزارت كشور است. لذا تبصره مذكور كاملاً منطبق بر قانون احزاب بوده و واژه گروههاي غيرقانوني مندرج در تبصره 8 ماده 9 قانون مطبـوعات را كه كلي و داراي ابهـام است، در چهـارچوب قوانين جاري تعريف كرده است. 9ـ قانون مطبـوعات در ماده 7 توزيـع، انتشـار و چـاپ را از هم تفكيـك كرده است. لذا در آييننامه اجرائـي براساس اين مـوارد اقدام به توضيـح موارد مذكور كرده است. دليل عدم مغـايرت تبصـره 2 ماده 24 آييننامه اجرائي با بند 2 بخش ب ماده 9 قانون مطبوعات اين است كه اولاً هرگونه تفسيري كه در زمينه حدود مطبوعات است بنا به اقتضاي اصل آزادي مطبوعات بايد مضيق باشد و حداقل محدوديت را ايجاد نمايد و لذا بايد به حداقل اكتفا كرد. در ماده 7 قانون مطبوعات چهار واژه ذكر شده كه هر كدام معناي خاص خود را دارد. آنچه در ماده ديگر مورد ادعاي شاكيه (بند 2 بخش ب ماده 9) آمده است انتشار است. بايد ديد آيا مفهوم واژه انتشار با واژه توزيع يكي است و مترادف است؟ قانونگذار از تفكيك اين واژهها هدف خاص داشته است. آنچه در قانون آمده واژه انتشار است (كه ظاهراً مورد نظر شاكي است) و اين با واژه توزيـع (تبصره 2 ماده 24 آييننامه) متفاوت است. در قانون به انتشار اشاره شده و در آييننامه اجرائي، توزيع مد نظر بوده است. لذا مغايرتي با هم ندارند. 10ـ در اين مورد ابتدا بايد ديد منظور شاكيه چيست؟ آيا در ماده 33 آييننامه اجرائي قانون مطبوعات توسعه داده شده يا تضييق شده است؟ شاكيه بايد خواستـه خود را صريح و دقيق مشخص نمايد. نامبرده ماده 33 را توأمان باعث توسعه و تضييق قانون اعلام كرده است كه اين دو واژه با هم متضاد است و با هم جمع شدني نيست. يعني چنانچه ماده 33 آييننامه، قانون را توسعه داده باشد چطور ميتواند همزمان آنرا تضييق هم كرده باشد و بالعكس. قانون مطبوعات موارد را به طور كلي بيان كرده و چهارچوبها را مشخص كرده است و در آييننامه اجرائي جزييات و موارد اجرايي تشريح شده است، از نظر وزارت ارشاد كه متولي اصلي در عرصه فعاليت مطبوعاتي در كشور است، فعاليتهاي اساسي و اصولي كه در عرصه مطبوعات به عنوان فعاليت مطبوعاتي شناخته ميشود، آن مشاغل و اقداماتي است كه در راهاندازي يك نشريه نقش اساسي دارد. به عبارت ديگر اقداماتي است كه به طور اساسي در مطبوعات و نتيجه كار مطبوعات اثر دارد و لذا اقدامات جنبي كه تأثيري در راهاندازي مطبوعات ندارد عرفاً فعاليت مطبوعاتي قلمداد نميشود و چنانچه اختلاف پيش آيد چون تبصره 8 ماده 9 فعاليت و حق افراد را محدود ميكند بايد تفسير مضييق شود و بنابراين اقدامات افراد را به صورت غير مستمر و هرازگاهي براي يك نشريه را نميتوان فعاليت مطبوعاتي قلمداد كرد. 11ـ با توجه به اينكه وزير ارشاد رياست هيأت نظارت را بر عهده دارد ماده 34 هيچ محدويتي در اختيارات هيأت نظارت ايجاد نكرده است بلكه از نظر رعايت اصول اداري و اصول كلي ايجاد حق دفاع و پاسخگوئي براي صاحبان امتياز نشريات، هيأت را موظف به دادن مهلت پاسخ كرده است. ضمن اينكه به نظر ميرسد براي جلوگيري از تراكم كار در دادگستري و كاستن از حجم دعاوي راه حل مطلوبي است. 12ـ اين ماده بر مبناي اصل استقلال هيأت منصفه در شور و تصميمگيري منحصراً در اختيار و از وظايف هيأت منصفه است و از مفهوم ماده استنباط ميشود كه حضور فردي غير از هيأت منصفه، ولوقاضي رسيدگي كننده، جايز نيست. معلوم نيست برچه اساسي شاكيه، معتقد به تعيين تكليف نمودن ماده 35 براي قاضي است. آيا ذكر اينكه جلسات شور هيأت منصفه بدون حضور قاضي (رئيس دادگاه) انجام خواهد شد تعيين تكليف براي قاضي است؟ يا اينكه بايد اذعان داشت كه قاضي در جلسات شور هيأت منصفه هم حق رسيدگي و صدور رأي دارد؟ چنين استنباطي حتي از نظر غير حقوقدانان هم بسيار بعيد و غير عقلائي است. وظيفه يك دادگاه رسيدگي به جرايم و تعيين مجازات پس از اعلام نظر هيأت منصفه (تبصره 1 و 2 ماده 43) است. در ماده 43 قانون مطبوعات هيچ دليلي يا حتي اشارهاي مبني بر حق دخالت قاضي در اتخاذ تصميم و يا مشاركت در شور هيأت منصفه ملاحظه نميگردد. با توجه به موارد فوقالذكر تقاضاي رد دعواي شاكيه مورد استدعا است. ب ـ دبيركل حزب مردم ساوه در شكايتنامه تقديمي اعلام داشتهاند، در تبصره 2 ماده يك قانون مطبوعات مصوب 1364/12/22 و اصلاحيه 1379/1/30 مجلس تصريح گرديده است « نشريهاي كه بدون اخذ پروانه از هيأت نظارت بر مطبوعات منتشر گردد از شمول قانون مطبوعات خارج بوده و تابع قوانين عمومي است.» در همين راستا با عنايت به نحوه صدور مجوز و انتشار نشريات داخلي (بولتنها) موضوع تبصره 2 ماده 6 همان قانون « براي استفاده كاركنان ـ رايگان بودن ـ تنها اجازه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با رعايت ماده 2 قانون مطبوعات را كافي دانسته است.» 1ـ هيأت وزيران در آييننامه اجرائي اخيرالتصويب قانون مطبوعات بدعتي را پايهگذاري كرده است و با اضافه نمودن مفادي در ماده 17 آييننامه اجرائي اقدام به تاييد مجازات تخطي از اين آييننامه و ماده 2 قانون براي نشريات داخلي نموده است. در حالي كه در آييننامه اجرائي امكان قانونگذاري نيست و نميتوان فراتر از قانون مربوطه اقدام نمود. مضافاً اينكه طبق تبصره 2 ماده يك قانون مطبوعات چون نشريات داخلي از هيأت نظارت بر مطبوعات مجوز اخذ نميكنند تابع قوانين عمومي هستند و همچنين تعيين مجازات در فصل ششم قانون مطبوعات صراحتاً مشخص گرديده است. در حالي كه در آييننامه اجرائي علاوه بر تعيين مجازات كه سلب كننده حقوق حقه نشريات داخلي است قيد ابطال مجوز به عنوان مجازات مؤثر جاي تأمل دارد و نهايتاً اينكه قانونگذار تنها شرط كافي براي نشريات داخلي را رعايت ماده 2 همـان قانون با قيـدهاي مشخص معين نموده است. 2ـ در بندهاي 3 و 4 ماده 16 آييننامه اجرائي قانون مطبوعات « عدم امكان درج آگهي بازرگاني و محدوديت 48 صفحهاي براي نشريات داخلي» قيد گرديده است در حالي كه قانونگذار در تبصره 2 ماده 9 همان قانون « در صورت انتشار رايگان براي استفاده كاركنان با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با رعايت ماده2 همان قانون كافي دانسته است» و قيد كافي بودن در انتهاي تبصره قانوني امكان هرگونه شرط ديگري را غير ممكن نموده است. لذا ايجاد محدوديت فراتر از قانون و همچنين قانونگذاري در بندهاي 3 و 4 و به صورت نسبي در بند 2 ماده 16 آييننامه اجرائي قانون مطبوعات خلاف قانون ميباشد. مستدعي است با عنايت به توضيحـات فوقالذكر نسبت به ابطال بندهاي مذكور در ماده 16 و كل ماده 17 آييننامه اجرائي قانون مطبـوعات بررسـي و موافقت به ابطال فرماييد. دفترامور حقوقي دولت در پاسخ به اين شكايت طي نامه شماره 18316 مورخ 1383/4/22 مبادرت به ارسال تصوير نامه شماره 10940 مورخ 3/12/81 نمودهاند. هيأت عمومي ديوان عدالت اداري در تاريخ فوق با حضور رؤساي شعب بدوي و رؤسا و مستشاران شعب تجديدنظر تشكيل و پس از بحث و بررسي و انجام مشاوره با اكثريت آراء بشرح آتي مبادرت به صدور رأي مينمايد: